دریای من
بپر ادامه حال ندارم
دکتر آمد ناتالی رو معاینه کرد
دکتر از همه چیز بیخبر به پدرم گفت یه کم استراحت کنن خوب میشن از فشار زیاد کاری هست
پدرم آهی کشید به ناتالی گفت کاش مشکل تو فشار واری بود من نباید تو رو هم وارد این مسائل میکردم
ناتالی هم گفت .
نه گابریل خودم خواستم کمکت کنم
از زبون ادرینا .
فردا من و آدرین زود تر از زنگ ساعت پاشدیم صبحانه خوردیم ولی ذهن آدرین مشغول بود من نمیدونم به چی فکر میکرد
ناتالی با نگرانی آمد داخل آشپز خونه گفت ادرین .
پدرم گفت.صب بخیر ناتالی بیا باهم پنکیک بخوریم
ناتالی گفت اگه یه کم بیشتر با بچه هات وقت میگذروندی میفهمیده از پنکیک با موز متنفرن
نه ناتالی من پنکیک با موز دوست دارم .
پدرم ناتالی دوست داری مال خودت چه شکلی باشه
ناتالی. برای خودم.
پدرم آره اشکال نداره ما باهم پنکیک بخوریم چون ما یه خانواده ایم
ناتالی بازم که لوس شدی . ادرین مدرسه ات داره دیر میشه
آدرین دوید رفت
ناتالی گابریل رو ضربه فنی کرد.
ودعوت داشتن دیگه...........
ادرینا . بابا اگه تو یه کم عقل تو کلت داشتی
نمیذاشتی دستیاری اینکار رو باهات کنه. تا
الانم مامان پیشم بود.
تموم شد.
راستی شاید ادامه ندم